برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان عاشوراییان زنجان و آدرس b-zanjan.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
دیگر امکانات
آمار
وب سایت:
بازدید امروز : 1877
بازدید دیروز : 1714
بازدید هفته : 24494
بازدید ماه : 50766
بازدید کل : 1298914
تعداد مطالب : 888
تعداد نظرات : 177
تعداد آنلاین : 1
شاید در تعریف عاشقانۀ عشق بتوان گفت: عشق آتش سوزان است و دریای بیکران است؛ هم جان است و هم جان را جان است و قصۀ بیپایان است و درد بیدرمان است. عقل در ادراک او حیران است و دل در دریافتِ او ناتوان است. نهانکنندۀ عیان است و عیانکنندۀ نهان است. روحِ روحا است و فتحِ فتوح است.
اما بهراستی حقیقت عشق چیست؟ عشق را چگونه میتوان تعریف کرد؟ عشق کلمهایست که تنها یک کلمه نیست؛ بلکه دنیاییست که زبان قاصر از تعریف آن است و چه خوش مولانا زبان را عاجز از بیان عشق میداند و میگوید:
علت عاشق ز علتها جداست عشق اصطرلاب اسرار خداست
عاشقی گر زین سر و گر زان سرست عاقبت ما را بدان سر رهبرست
هرچه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم، خجل باشم از آن
گرچه تفسیر زبان روشنگرست لیک عشق بیزبان روشنترست
چون قلم اندر نوشتن میشتافت چون به عشق آمد، قلم بر خود شکافت.
اما در ریشهشناسی کلمۀ عشق، عشق از عشقه گرفته شده و آن گیاهی است به نام لبلاب، چون بر درختی پیچد، آن را بخشکاند. عشق صوری درخت جسم صاحبش را، خُشک و زردرو میکند؛ اما عشق معنوی، بیخ درخت هستی اعتباری عاشق را خشک سازد و او را از خود بمیراند. برایناساس است که عدهای عشق را در لغت، افراط دوستداشتن و محبت تام معنی کردهاند.
بر طبق قرآن کریم خداوند همه اسما (حقایق) را به آدم آموخت و آنگاه فرشتگان را امر فرمود که آدم را سجده کنند و شیطان از آن جهت رانده درگاه شد که بر خلیفة الله آگاه به حقایق سجده نکرد و سنت به ما آموخته است که شجره ممنوعه، طمع، حرص و چیزی از این مقوله بود یعنی چیزی که به حیوانیت آدم مربوط می شد نه به انسانیت او و شیطان وسوسه گر همواره بر ضد عقل و مطابق هوای نفس حیوانی وسوسه می کند و آنچه در وجود انسان مظهر شیطان است، نفس اماره است نه عقل آدمی. شیطان از نظر قرآن کریم مصداق این آیه می باشد: «الذی احسن کل شیء خلقه»؛ «او خدایی است که همه چیز را نیکو آفرید.» (سجده/7) و نیز مصداق آیه: «ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی»؛ «پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیز را به او اعطا کرده، سپس هدایتش نموده است.» (طه/50) وجود شیطان و شیطنت و اضلال او خود مبنی بر حکمت و مصلحتی است. به موجب همان حکمت و مصلحت، شیطان شر نسبی است نه شر حقیقی و واقعی و مطلق. از همه شگفت تر این است که بر حسب منطق قرآن، خداوند خودش به شیطان پست، اضلال و گمراه سازی را اعطا فرموده است. در این باره خداوند می فرماید: «و استفزز من استطعت منهم بصوتک و اجلب علیهم بخیلک و رجلک و شارکهم فی الاموال و الاولاد وعدهم و ما یعدهم الشیطان الا غرورا»؛ «هر که را از فرزندان آدم می توانی بلغزان، با سواره نظام و پیاده نظامت بر آنان بتاز، در ثروت و فرزند شریکشان شو و نویدشان ده و شیطان جز دروغ و فریب نویدشان نمی دهد.» (اسراء/ 64) گویی شیطان آمادگی خود را برای تحویل گرفتن پست اضلال اعلام می کند آنجا که می گوید: «فبما اغویتنی لاقعدن لهم صراطک المستقیم* ثم لاتینهم من بین ایدیهم و من خلفهم و عن ایمانهم و عن شمائلهم و لاتجد اکثرهم شاکرین»؛ «به این سبب که مرا گمراه ساختی، بر سر راه ایشان خواهم نشست. آنگاه از پیش رو و از پشت سرشان و از راست و چپشان خواهم آمد و بیشتر آنان را سپاسگزار نخواهی یافت.» (اعراف/ 16 و 17)
در باب تعریف صوفی و تصوف تعاریف مختلفی ارائه شده است برخی از بزرگان تصوف، از جمله قشیری وابوحفص سهروردی اقوال مختلف در این زمینه را بیان کرده ومتذکر شدند که هرکسی بنا به شرایط وحالتی که داشته، تعریفی از تصوف و صوفی ارائه داده وجمع آوری وبیان همه آنها امکان پذیر نیست. عبارت سهروردی دراین زمینه چنین است: «اقوال المشایخ فی ماهیة التصوف، تزید علی الف قول، فان الالفاظ وان اختلفت متقاربة المعنی». بیانات بزرگان درمعنی تصوف افزون بر هزار قول است که نوشتن آن دشوار باشد، اما این اختلاف در لفظ است نه معنا. (سهروردی، عوارف المعارف، ص: 24). برای نمونه به برخی از این تعاریف اشاره می کنیم: صوفی: «پیرو طریقه تصوف، پشمینه پوش». (دهخدا، لغت نامه، ج9، ص: 13305). «صوفی را از آن جهت صوفی گویند که اسرار آنها صاف و آثارشان پاک است. از این جهت است که گویند صوفی کسی است که دل خود را با خدا صاف کرده باشد و یا صوفی کسی است که معاملت او با خدا صاف باشد». (سجادی، فرهنگ تعبیرات عرفانی، ص310). «صوفی آن باشد که دایم سعی کند در تزکیه نفس وتصفیه دل و تجلیه روح». (سهروردی، عوارف المعارف، ص: 24). صوفی کسی است که در خود فانی وباقی به خدای تعالی است، از طبایع رها و به حقیقت حقایق متصل است. (تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج1، ص: 840-839). صوفی آن است که: «آنچ درسر داری بنهی و آنچ درکف داری بدهی واز آنچ بر تو آید نجهی». (محمد بن منور، اسرارالتوحید، ص: 285). صوفی آن است که «آنچ کند پسند حق کند تا هرچه حق کند او بپسندد». (همان، ص: 290). «ابوتراب نخشبی گوید صوفی را هیچیز تیره نکند وهمه تیرگیها بوی صافی شود». (همان، ص: 473). امام ابوسهل صعلوکی گوید: صوفی اعراض کردن از اعتراض است. (همان، ص475). شبلی گوید: «صوفی نبیند در دنیا باخدا غیر از خدا را». و«صوفی ازخلق بریده و به حق پیوسته است وصوفیان کودکانی در دامن حق هستند». (سجادی، فرهنگ تعبیرات عرفانی، ص: 310).
از همان آغاز به علل مختلف، سير و سلوک عرفاني با شيوهها و روشهاي گوناگون انجام پذيرفته است که اين شيوهها و سليقه ها به عنوان طريقتيا سلسله، شناخته شدهاند، که به سلسلههاي مهم تصوف اسلامي ذيلا اشارهاي ميکنيم:
سلسله قادريه: منسوب به عبد القادر گيلاني (متوفي 562 ه.) ملقب به قطب الاعظم. پيروان اين مکتب وحدت وجودي هستند. و به محبت و خدمتشهرت دارند. اگرچه در اصل از بين حنابله برخاستهاند، اما تا حدود زيادي اهل تسامح و مسامحه بودند. در اين طريقتبه حفظ سنت و شعائر تاکيد ميشود و اين طريقت در سراسر بلاد اسلامي منتشر شده است.
سلسله رفاعيه: منسوب به ابو العباس سيدي احمد رفاعي بصري (متوفي 578) است که سلسله شيوخ آن به معروف کرخي ميرسد. پيروان اين طريقت جهانگرد و خانه به دوش و در کار رياضت و تربيت و ترتيب ذکر، تندروتر از قادريهاند.
سلسله بدويه: منسوب استبه سيدي احمد البدوي (متوفي 675) که آنان را احمديه نيز مينامند. سلسله بدوي در مصر انتشار زيادي پيدا کرد. در يکي از جنگهاي صليبي که سن لوئي به مصر حمله کرد پيروان اين سلسله مسلمين را به جنگ با مسيحيان تشويق ميکردند. اما بيبند و باري و ميگساري آنها بعدها از اسباب عدم توجه عامه مسلمين به آنها شد.
معنای فمینیسم (Feminism): واژه فمینیسم, نخستین بار در سال 1837 میلادی وارد زبان فرانسه شد.1 بنابراین, این واژه در اصل فرانسوی است و ریشه آن Feminine به معنای ماده, زنانه, مؤنث و نیز Female به معنای جنس ماده, مؤنث و زن است.2 برای واژه فمینیسم, در زبان فارسی, برابرهای گوناگونی پیشنهاد شده است: زن گرایی, زنانه نگری, زن سالاری, زن وری, زن محوری, زن مداری, نهضت زنان, جانبداری از حقوق زنان, عقیده به برابری زن و مرد و…
اما فمینیسم در اصطلاح: درباره معنای اصطلاحی آرای اهل نظر, دچار پراکندی است.
زمانی که برای نخستین بار این واژه به دایره واژگان فرانسه وارد شد, فرهنگ لغت (رُبر) (Robert) در تعریف آن نوشت:
(فمینیسم یعنی آیینی که طرفدار گسترش حقوق و نقش زن در جامعه است.)3
بسیاری, فمینیسم را یک جنبش اجتماعی زنان دانسته اند, اما فمینیسم, هم ایدئولوژی است و هم جنبش اجتماعی. ایدئولوژی است, چون تأکید بر ارزش مساوی زنان, با مردان دارد و دست رد می زند بر سینه ایدئولوژیهای جنسیت گرا و پست شمار زنان. فمینیسم, جنبش اجتماعی است, چون تلاش سازمان یافته ای است برای دگرگون کردن نظامهای اجتماعی که به فرمانبری زنان از مردان, تأکید می ورزند و به آن ادامه می دهند.4
خانم ربکا وست (Rebecca West) که خود از سردمداران فمینیسم است (1913) می گوید:
(من خودم هیچ گاه نتوانسته ام بفهمم فمینیسم یعنی چه و فقط می دانم هر وقت احساساتی را بیان می کنم که مرا از آدمی شل و ول یا یک روسپی متمایز می کند, به من می گویند فمینیست.)5
اهل بیت پیامبر اکرم(ص) نحوه خواندن نماز آن حضرت را به ما آموخته اند.
در روایات اهل سنت هم وارد شده است که پیامبر اکرم(ص) وقتی سجده می نمودند عمامه را کنار میزدند تا پیشانی مبارکشان به خاک و زمین گذاشته شود.[1]،
و حداقل این است که مصنوعات جدید مثل فرش در زمان پیامبر(ص) نبوده است و ما در جواز سجده بر آنها شک داریم و عقل حکم می کند که به این گونه امور سجده نکنیم و لذاست که شیعه سجده بر زمین طبیعی را جایز میداند و بر پلاستیک و پشم و پنبه و.. جایز نمیداند یعنی شیعه بر خاک سجده میکند نه برای خاک.
[1]کنز العمال، ج 7، ص 465 روایت 19810 و مسند احمد، ج 6، ص 301 و الطبقات الکبری ابن سعد ج 1، ص 151، سنن الکبری بیهقی، ج 2، ص 105.